پا رو دلم گذاشتم با اینکه میخواستمش واسش ارزوی خوشبختی کردم.
وقتی کاری از دستت برنمیاد و نمیتونی کاریش بکنی فقط میتونی ببینی چطور ذره ذره دور میشه. وقتی میدونی نمیتونی خوشبختش کنی بهتره بزاری بره. دیگه کاریش نمیشه کرد.
.
پ.ن : فکر نمیکردم اولین پست سال جدیدم این باشه
جونم براتون بگه که امروز از اول صبح به سرم زده تمام عزمم رو جزم کنم که بتونم به کاری که تعهد دادم پایبند باشم.
همه وبلاگاتون رو دیدم قلبم به درد اومد که همه هستن و من نیستم.
بگذریم. میخواستم بگم به کسی که میخوای کمک کنی بهتره درست کمک کنی درست توضیح بدی که اشتباه برداشت نکنه.
هزاران هزار بار گفتم ما چوب مهربونیمون رو میخوریم.
.
پ.ن.1: برای بابام دعا کنید.
بزرگترین اشتباه من تبلنیه.
نمیدونم چرا تنبلم. اینجوری بگم کرختم. بی حوصله ام. جدیدا از کار که میام نه تی وی میبینم نه بازی میکنم نه کاری میکنم فقط دراز کشیم و به در و دیوار نیگاه میکنم و عرق سرد میکنم حتی حوصله نمیکنم غذا و اب بخورم. حس میکنم بیماری جدیدیه که اومده تو وجودم شایدم از نظر روحی افسرده شدم که اینجوری ام فقط میدونم این کارم اشتباهه کاش بشه بتونم حلش کنم.
بعضیا رو نباید بهشون توجه کرد. بعضیا هم نباید مثه خیک بادشون کرد. چون ییهو می ترکن. این ادما رو باید تا می تونی ازشون دوری کنی چون هوا برشون میداره. از خدا میخوام هرکسی رو به اندازه لیاقتش بهش بده.
من موندم تو حکمت خدا نمیدونم چی بگم. البته عقل من کوچیکه اما بعضیا رو چرا واقعا اینقدر بهشون میده که هول میشن. یارو تا دیروز مثه امل ها بود الان از یه طریقی که هیچ تلاشی نداشته بهش رسیده هوا و هوس برش داشته و سعی میکنه اراجیفی به هم ببنده.اخه اسکل تو تا دیروز پاچه خواری ما رو میکردی از مهربونی ما سو استفاده میکردی الان چی شده فاز بر میداری؟
خدایا شکرت. اونقدر شرف داریم که بگیم خودمونیم و خودمون.
پ.ن1: خیلی دوست داشتم صریح حرف بزنم و مقداری فحش های رکیک بزنم ولی خب جو خوبی نیست که بشه اینجوری اینجا حرف زد.
پ.ن2: خیلی عصبانی ام و سگ سگم
همیشه میگیم اگر میشد چی میشد.
تا حالا نشده بگیم حالا که شده چی شده.
میدونید ما همیشه حسرت نداشته های خودمون رو میخوریم. از طرفی هیچوقت هم نشده برگردیم و به گذشته فکر کنیم که چیا میخواستیم که الان داریم. درسته یه سری چیزهایی داشتیم که از دست دادیم. ولی خب اونا رو کاری نمیشه کرد.
ابی میگه : الان که محتاج توام جای تو خالیست.
ولی هیچوقت نمیگه الان که جای تو خالی هست جا رو واسه چیزای دیگه باز کرده. ادما فقط در حال حسرت خوردن هستند. این باعث میشه که تمام گذشته و حال و اینده رو از دست بدن و هیچوقت به خواسته های خودشون نرسند. پس بهترین کار چیه؟
به نظر من بهترین کار اینه که سعی کنیم توی حال زندگی کنیم از مسیر زندگی لذت ببریم از فراز و و فرود ها لذت ببریم. درسته خود مسیر هم کسایی هستند که باعث میشن که شما لذت نبرید ولی بهتره بزاریمشون کنار باز هم یه عده میان و میگن بابا بعضی چیزا رو نمیشه گذاشت کنار خب نذارید ولی خودتون رو تغییر بدین اینجوری میشه همه چیز رو تغییر داد. مثه اون داستانی میشه که طرف می گفت میخوام دنیا رو تغییر بدم بعدها گفتم کشورم و جامعه ام بعدها گفتم خونواده در اخر که پیر شدم فهمیدم خودم رو تغییر میدادم همه چیز رو تغییر می دادم. ولی خب الان که دیگه میدونیم میتونیم تغغیرات رو بدیم چرا که از همین الان خودمون رو تغییر بدیم. این حرفا رو فقط واسه شما نمیزنم بلکه حرفها رو به خودم هم می زنم.
.
پ.ن: مشغولیات ذهنم خیلیس زیاده نمیشه سر و سامونش داد.
پ.ن: اگه نمینوشتم می ترکیدم.
سلام بعضیا یه دروغ هایی میگن که ادم شاخ درمیاره. بعضی هم یه دروغ مصلحتی میگن و هیچ تاثیری نداره.
اما دروغ دروغه. چه بزرگ چه کوچیک. ادم برای چی دروغ میگه؟ مگر اینکه سودی براش داشته باشه. این یعنی اینکه اگر راستش رو ببینه باعث ضرر می شه براش. حتی اون کوچکترینشون. دیدی میگن بابا حوصله بحث نداشتم واسه همین یه چی گفتم که فقط طرف ساکت شه. خب این یعنی چی؟ این هم همون سودیه که واسش داره.
بگذریم خودتون رو امروز قضاوت کنید. شبش ببینید چقدر دروغ گفتین. ایا واقعا لازم بوده این همه گفتنش؟ الان میدونم بعضیا میان میگن نه ما نمیگیم. ببینید هرکسی اینو بگه خودش دروغه. شما در روز حداقل یک بار این کار رو میکنید. کسی هم نباشه به خودتون دروغ میگین.
بیایین سعی کنیم دروغ رو از زندگیمون حذف کنیم. اگر نمیخوایم راستشو بگیم بهتره سکوت کنیم یا بگیم نمیتونیم راستشو بگیم. اینجوری خیلی بهتره.
پ.ن: به قول آرمین من اون نظرات رو باز نذاشتم که شما بیایین فقط بخونید ها
درباره این سایت